داستانی از رویای یک مرد فقیر داستانی شگفت انگیز از یک فقیر و رویایش

در روزگاران قدیم مردی که ثروت زیادی را به دست آورده بود، در اتفاقی که انتظارش را نداشت، هرچه داشت و نداشت را از دست داد و به فقر و نداری افتاد. آنقدر غم و غصه دلش را گرفته بود که از سر ناچاری و بیچارگی صبح تا شب را به درگاه خدا می گذراند بلکه راهی جلوی پایش بگذارد. تا اینکه شبی خوابی دید که عاقلی به او می گفت دیجی 30نما
ویدیوهای مرتبط
ویدیوهای جدید